هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اندوه خود سخن می‌گوید. او از بی‌قراری و سکون درونی خود، سردی روزگار و دل‌سردی‌اش می‌نالد. با وجود درد و رنج، اشک‌هایش را پنهان می‌کند و مانند صدف، درد را در سینه نگه می‌دارد. او خود را با مجنون مقایسه نمی‌کند، بلکه اضطرابی ساکن دارد. شاعر از بی‌وفایی زمانه و گذر سریع عمر گله می‌کند و در نهایت، خیال معشوق را در دل خود زنده نگه می‌دارد، گویی در ویرانه‌ای آفتابی ساکن است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۴۷۶

به بوی زلف جانان پیچ و تاب ساکنی دارم
چو بخت خویشتن امروز خواب ساکنی دارم

ز سردی های اوضاع فلک طبعم نمی جوشد
در این مینای سنگین دل شراب ساکنی دارم

نمی ریزم به روی خاک هر در اشک حاجت را
صدف آسا درون سینه آب ساکنی دارم

چو کوه از جای خود در دامن صحرا نمی جنبم
نه مجنونم سرابم اضطراب ساکنی دارم

ز یاد اهل رفتنم را کس نمی بیند
چو عمر بی وفا من هم شتاب ساکنی دارم

به یاد خال آن عارض که صد خرمن ز دل دارد
چو مور تنگدل با خود حساب ساکنی دارم

خیال روی او از دل سعیدا برنمی خیزد
در این ویرانه دایم آفتاب ساکنی دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.