۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۹

من دورم و من دورم مهجورم و مهجورم
بی روی تو مجبورم بی لعل تو مخمورم

بی چشم تو حیرانم بی زلف پریشانم
خود گو چه بود درمان من خسته و رنجورم

در کعبه و بتخانه در مسجد و میخانه
نبود به پریخانه جز روی تو منظورم

دنیا به چه می شاید عقبا به چه کار آید
این درد و الم زاید آن از تو کند دورم

جان بی تو نیارامد دل خون دل آشامد
کارم به چه انجامد از دیده بشد نورم

بس غصه [و] غم خوردم من شکوهٔ این دردم
از دست تو می گردم لیکن چه کنم دورم

هم درد و الم باشد هم محنت و غم باشد
این حشمت جم باشد آن شوکت فغفورم

ناسوده از این گلشن نی جان و نه دل نی تن
لذت چه برد از من روزی که خورد گورم

آن یار بعید آمد از بخت سعید آمد
از غیب نوید آمد من شبلی و منصورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.