هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج درونی خود می‌گوید که از ندامت و شکست‌های پی‌در‌پی رنج می‌برد. او احساس می‌کند که در глаرس دیگران، شکست‌هایش دیگر قابل مشاهده نیست و دشمنانش بیش از پیش به او می‌تازند. شاعر از عقل خود می‌خواهد که به وادی حیرت برود و از خود دور شود، زیرا قلبش از مردم به‌قدری شکسته که دیگر توانی برای شکستن بیشتر ندارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و روان‌شناختی مانند ندامت، شکست و انزوا است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی پیچیده، فهم آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌کند.

شمارهٔ ۴۸۸

از حال من مپرس [و] ندامت کشیدنم
خو گشته پشت دست به دندان گزیدنم

هر دم شکست می خورم اما به چشم خلق
از بس شکسته ام ننماید شکستنم

پیچد به خویش دشمن من بیشتر ز پیش
در چشم روزگار چو مو گر شود تنم

ای عقل رو به وادی حیرت نهاد و رفت
هر کس که دید همچو تو از خویش رفتنم

از بس شکست خورد سعیدا دلم ز خلق
رنگ آن قدر نماند به رویم که بشکنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.