۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۶

می سزد گر کله خویش به سر کج بینم
من که چون لاله ز خون دل خود رنگینم

چون فلک نی به هوای دل خود در چرخم
چون زمین بار جهان می کشم و تسکینم

ظاهرم رنگ دگر دارد و باطن دیگر
بدنم گرچه ز خاک است به جان سنگینم

باده چون نوشم و دلجمع چسان بنشینم
من که از شادی بسیار چو گل غمگینم

فرس فکر نرانم به هوای رخ کس
دایماً پیروی شاه کند فرزینم

بسته بادا در آن باغ سعیدا بر من
که خلد خار ندامت به کف گلچینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.