۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۳

منم نادان تو دانایی چه گویم
ز حال دل که بینایی چه گویم

ز دست نارسا و بخت کوتاه
به پیشت سرو بالایی چه گویم

دلم را جستجویت تشنه تر کرد
سحاب لطف و دریایی چه گویم

تو را می خوانم و جان می کنم صرف
اگر خود بی طلب آیی چه گویم

از آن لب شکوه ها دارم نهانی
برآید گر تمنایی چه گویم

شکایت های چشم می پرستت
به خود هرگز نمی آیی چه گویم

تو کردی در جهان اسرار ما فاش
سعیدایی سعیدایی چه گویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.