هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق، دل‌بستگی، و احساسات خود سخن می‌گوید. او از نگاه معشوق، جور و جفای عشق، و تأثیر آن بر روح و روان خود می‌نالد. همچنین، اشاره‌ای به زیبایی معشوق و ناتوانی در تحمل این جمال دارد. در پایان، شاعر به عظمت عشق و جایگاه آن در جهان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۵۷۵

ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی
نگاه بر طرفی رفته و دلم جایی

چسان به کار دگر رو کنم که کس نشنید
به دست دور زمان غیر جام و مینایی

همین نه جور و جفا کار دلبری است و بس
که گاه ناز و عتاب و گهی دل آسایی

رسیده است به جایی نزاکت طبعم
که چون نسیم ز خود می روم به ایمایی

چو تار و پود محبت به عمر پیچیده است
مراست بر سر زلف تو طرفه سودایی

گرفتم آن که نماید جمال خود لیکن
که راست طاقت نظاره ای تماشایی؟

ز رنگ و خوی تو پیداست هر که را چشم است
که آفتاب نهادی و ماه سیمایی

چه غم ز درد دلم گر خبر نمی گیری
همین بس است که در جمله حال، دانایی

چه مور و پشه که در کارخانهٔ عالم
به کوی عشق ندیدم کم از سعیدایی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.