۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۶

در حریم دل من شمع شب افروز تویی
چمن و باغ بهار من و نوروز تویی

چاک زد سینه ام ابرو چو به مژگان گفتم
ای سیه تاب مگر ناوک دلدوز تویی

کیست دایم که به آن گوش سخن می گوید
جز تو ای زلف که هندوی بدآموز تویی

یار مستانه گذر کرد به رویش گفتم
می شنیدیم ز دل آتش جانسوز تویی

می رسد ناز کنی بر همه اندام ای چشم
که در این معرکه یک صفدر فیروز تویی

دل به غیر تو سعیدا ندهد در عالم
که در این خانه همین محرم دلسوز تویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.