۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

این همه موج بی کران ز چه خاست؟
عشق با دست و جان ما دریاست

شیوه عشق رستخیز بود
هر کجا شد قیامتی برخاست

راه عاشق صراط باریکست
گاه سرشیب و گاه سر بالاست

این سرو آنسرست راه بدوست
عشق سریست لیک از آن سرهاست

چند گویی که: ترک عشق بکن؟
عقل مستست و جان همه سوداست

جان موسی بطور نزدیکست
دل احمد میان عشق و هواست

دوست در محملست، چون خورشید
جان ما مست آن جلاجلهاست

شب و روزم خوشست و خوشحالم
که مرا دوست مونس شبهاست

قاسمی، بی نوا شو و بنگر
که همه جا ازو نشانیهاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.