۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

جاودان، هرکه ترا دید بعالم شادست
عاشق روی تو از هر دو جهان آزادست

دل درین قاعده دهر نبندد عاشق
زآنکه این قاعده سست آمد و بی بنیادست

همه با عشق سخن گویم و از وی شنوم
شادم از عشق، که این قاعده ای معتادست

همگی روی ترا مقصد اقصی دانم
زهد و تقوی و ریاضت صفت زهادست

ملک آفاق بپیمودم و غایت دیدم
هرچه جز ذکر تو بودست بعالم بادست

عشق گویند: بهر حال حدیثیست صحیح
عقل گویند: ولیکن خبر آحادست

خسرو از صحبت شیرین بمرادی برسید
این همه جور و جفا بر جگر فرهادست

دایما جور و جفا بر دل مسکین کردی
گر فراموش کنم جمله، همینم یادست

قاسمی را ز تو پرسند: کجا شد؟ برگو
که: درین گوشه این دیر خراب آبادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.