۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵

بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست
که چرا لعل لبت رشک عقیق یمنست؟

حد من نیست ولی عشق سخن می گوید
چون همه عشق شد اینجا همه جا جای منست

هم بتو راه توان یافت بنیل مقصود
بوی مشک از ختن و بوی اویس از قرنست

مستمان کرد بحدی که نداریم خبر
تا ز مستی نشناسیم که او درچه فنست

در ره عشق و فنا گر خطری پیش آید
چاره از پیر مغان جوی، که او مؤتمنست

چند گوییم: «علیکم برفیق الاعلی »؟
خواجه در لذت جان نیست، که در فکر تنست

چند پرسی که نهان خانه آن یار کجاست؟
خلوت یار گرامی همه در انجمنست

شیوه عشق بآسان نتوان ورزیدن
عشق در آتش غم سوختن و ساختنست

قاسمی بوی تو بشنود، دل از دست بداد
بانگ بلبل همه از شوق گل و یاسمنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.