۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت
این گنج نه گنجیست گه با مار توان گفت

در غار جهان عاشق یاریم و نزاریم
در غار جهان قصه آن یار توان گفت

پیدای او پیدا، در وجه خفا نیست
سرش بنهان خانه اسرار توان گفت

چون جعد برانداخت نگارین گره موی
با او سخن خرقه و زنار توان گفت

چون قطره ز دریا شد و وا گشت بدریا
با او صفت قلزم زخارتوان گفت

خواجه نه چنان مست و خرابست که امروز
بااو سخن مردم هشیار توان گفت

قاسم،همگی دهشت عشقست درین راه
گر در صف آن یار ز دیدار توان گفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.