۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۸

ای دل، چو پیش آمد غمی،آن را فرج دان،نه حرج
بر خوان بپیش صابران کالصبر مفتاح الفرج

گر عاشقی آواره شو،گر صادقی بیچاره شو
گر صابری غم خواره شو، کالصبرمفتاح الفرج

درراه باش وراه رو، درگاه ودر بیگاه رو
در عصمت آن شاه رو، کالصبرمفتاح الفرج

با غم بسازی هان و هان، تازنده مانی جاودان
در گوش جان خود بخوان: کالصبرمفتاح الفرج

تا جان بجانان داده ایم، ازهر دوعالم ساده ایم
از بهر آن استاده ایم، کالصبرمفتاح الفرج

گر پیش آید زحمتی، برجان خود نه منتی
از حق شناس این رحمتی: کالصبرمفتاح الفرج

قاسم، اگر جان یافتی،از بوی جانان یافتی
در صبر پنهان یافتی، کالصبرمفتاح الفرج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.