هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به مفاهیم فلسفی و اخلاقی مانند قمار زندگی، فقر، تلاش، صبر، و ناپایداری دنیا میپردازد. شاعر از تجربیات زندگی و درسهایی که از طبیعت و انسانها میگیرد صحبت میکند و بر اهمیت تلاش و پرهیز از غرور و ریا تأکید میکند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناپایداری دنیا و فقر ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشد.
چند پند
کسی که بر سر نرد جهان قمار نکرد
سیاه روزی و بدنامی اختیار نکرد
خوش آنکه از گل مسموم باغ دهر رمید
برفق گر نظری کرد، جز به خار نکرد
به تیه فقر، ازان روی گشت دل حیران
که هیچگه شتر آز را مهار نکرد
نداشت دیدهٔ تحقیق، مردمی کاز دور
بدید خیمهٔ اهریمن و فرار نکرد
شکار کرده بسی در دل شب، این صیاد
مگو که روز گذشت و مرا شکار نکرد
سپهر پیر بسی رشتهٔ محبت و انس
گرفت و بست بهم، لیک استوار نکرد
مشو چو وقت، که یک لحظه پایدار نماند
مشو چو دهر، که یک عهد پایدار نکرد
برو ز مورچه آموز بردباری و سعی
که کار کرد و شکایت ز روزگار نکرد
غبار گشت ز باد غرور، خرمن دل
چنین معامله را باد با غبار نکرد
سفینهای که در آن فتنه بود کشتیبان
برفت روز و شب و ره سوی کنار نکرد
مباف جامهٔ روی و ریا، که جز ابلیس
کس این دو رشتهٔ پوسیده پود و تار نکرد
کسی ز طعنهٔ پیکان روزگار رهید
که گاه حملهٔ او، سستی آشکار نکرد
طبیب دهر، بسی دردمند داشت ولیک
طبیب وار سوی هیچ یک گذار نکرد
چرا وجود منزه به تیرگی پیوست
چرا محافظت پنبه از شرار نکرد
ز خواب جهل، بس امسالها که پار شدند
خوش آنکه بیهده، امسال خویش پار نکرد
روا مدار پس از مدت تو گفته شود
که دیر ماند فلانی و هیچ کار نکرد
سیاه روزی و بدنامی اختیار نکرد
خوش آنکه از گل مسموم باغ دهر رمید
برفق گر نظری کرد، جز به خار نکرد
به تیه فقر، ازان روی گشت دل حیران
که هیچگه شتر آز را مهار نکرد
نداشت دیدهٔ تحقیق، مردمی کاز دور
بدید خیمهٔ اهریمن و فرار نکرد
شکار کرده بسی در دل شب، این صیاد
مگو که روز گذشت و مرا شکار نکرد
سپهر پیر بسی رشتهٔ محبت و انس
گرفت و بست بهم، لیک استوار نکرد
مشو چو وقت، که یک لحظه پایدار نماند
مشو چو دهر، که یک عهد پایدار نکرد
برو ز مورچه آموز بردباری و سعی
که کار کرد و شکایت ز روزگار نکرد
غبار گشت ز باد غرور، خرمن دل
چنین معامله را باد با غبار نکرد
سفینهای که در آن فتنه بود کشتیبان
برفت روز و شب و ره سوی کنار نکرد
مباف جامهٔ روی و ریا، که جز ابلیس
کس این دو رشتهٔ پوسیده پود و تار نکرد
کسی ز طعنهٔ پیکان روزگار رهید
که گاه حملهٔ او، سستی آشکار نکرد
طبیب دهر، بسی دردمند داشت ولیک
طبیب وار سوی هیچ یک گذار نکرد
چرا وجود منزه به تیرگی پیوست
چرا محافظت پنبه از شرار نکرد
ز خواب جهل، بس امسالها که پار شدند
خوش آنکه بیهده، امسال خویش پار نکرد
روا مدار پس از مدت تو گفته شود
که دیر ماند فلانی و هیچ کار نکرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:جولای خدا
گوهر بعدی:حدیث مهر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.