۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۴

باز، ز خم باده های ناب بر آمد
ناله زار از دل رباب بر آمد

بست نقابی بر آن جمال دل افروز
نور جمالش از آن نقاب بر آمد

هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست
از در و دیوار آفتاب بر آمد

محتسبان جان و دل ز دست بدادند
یار ببازار احتساب بر آمد

حسن تو یک جلوه کرد،در همه عالم
ناله حیرت ز شیخ و شاب بر آمد

عقد گرفتند از الوف بآحاد
کار جهانی از آن حساب بر آمد

عشق تو بر جان ناتوان نظری کرد
بانگ بلنداز ده خراب بر آمد

صورت حسنی ازین میانه چو برخاست
قشر برنگ همه لباب برآمد

قاسمی از دل بشست دست،که آن یار
بر سر بازار بی حجاب بر آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.