۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۷

ماییم و جام باده و سودای آن نگار
هر کس مناسب گهر خود گرفت یار

ای دوست، انتظار مفرما، که بعد ازین
دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار

گو صید عشق خواهی آهو دلی مکن
همراه عشق باش، که شیریست در شکار

هر کس که جان نبازد در ابتلای عشق
در روز حشر باشد از دوست شرمسار

جان را مدد فرست، که جانم بلب رسید
از صبر بی نهایت و اندوه بی شمار

چون هر چه کاشتی و ازان تخم بدروی
گر نیک مرد راهی، رو تخم بد مکار

قاسم، در آن مقام که ذکر فنا رود
از ما در این شمار نگیرند اعتبار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.