۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۵

ما در طلب دوست فراوان بدویدیم
بسیار دویدیم ولیکن نرسیدیم

تا لمعه رخسار تو بر جان و دل افتاد
از دولت دیدار تو بر عرش پریدیم

ما روی تو دیدم درین دیر کهنسال
المنة الله که نمردیم و بدیدیم

در دست غمت بی دل و بیچاره و صبریم
وز جور غمت جامه بصد پاره دریدیم

بیچاره بماندیم، چنین واله و حیران
چون ذکر تو از کعبه و بت خانه شنیدیم

چون روی تو دیدیم بگفتیم شهادت
المنة الله که سعیدیم و شهیدیم

چون قاسم بیچاره ترا دید درین راه
ما پیر کمالیم و مرادیم و مریدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.