هوش مصنوعی: این متن داستان یک روباه را روایت می‌کند که در قلعه‌ای گرفتار شده و از روزهای خوب گذشته و آزادی خود یاد می‌کند. روباه به یاد می‌آورد که چگونه در گذشته آزادانه در صحرا زندگی می‌کرد و به دیگران راهنمایی می‌داد. اما اکنون در دام افتاده و از زندگی اسیر خود ناراحت است. او به رفتارهای خود و دیگر حیوانات مانند مرغ‌ها و خروس‌ها اشاره می‌کند و از طمع و حرص خود و دیگران سخن می‌گوید. در نهایت، روباه به این نتیجه می‌رسد که این سرنوشت اوست و از خواننده می‌خواهد که مراقب باشد و به دام نیفتد.
رده سنی: 12+ این متن دارای مفاهیم اخلاقی و تمثیلی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند طمع، حرص و سرنوشت ممکن است برای کودکان زیر 12 سال پیچیده باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است.

روباه نفس

ز قلعه، ماکیانی شد به دیوار
بناگه روبهی کردش گرفتار

ز چشمش برد، وحشت روشنائی
بزد بال و پر، از بی دست و پائی

ز روز نیکبختی یادها کرد
در آن درماندگی، فریادها کرد

فضای خانه و باغش هوس بود
چه حاصل، خانه دور از دسترس بود

به یاد آورد زان اقلیم ایمن
ز کاه و خوابگاه و آب و ارزن

نهان با خویشتن بس گفتگو کرد
در آن یکدم، هزاران آرزو کرد

گه تدبیر، احوالی زبون داشت
به جای دل، به بر یک قطره خون داشت

بیاد آورد زان آزاد گشتن
ز صحرا جانب ده بازگشتن

نمودن رهروان خرد را راه
ز هر بیراهه و ره بودن آگاه

ز دنبال نو آموزان دویدن
شدن استاد درس چینه چیدن

گشودن پر ز بهر سایبانی
نخفتن در خیال پاسبانی

بکار، از کودکان پیش اوفتادن
رموز کارشان تعلیم دادن

برو به لابه کرد از عجز، کایدوست
ز من چیزی نیابی، جز پر و پوست

منه در رهگذار چون منی دام
مکن خود را برای هیچ بدنام

گرفتم سینهٔ تنگم فشردی
مرا کشتی و در یک لحظه خوردی

ز مادر بی‌خبر شد کودکی چند
تبه گردید عمر مرغکی چند

یکی را کودک همسایه آزرد
یکی را گربه، آن یک را سگی برد

طمع دیو است، با وی برنیائی
چو خوردی، باز فردا ناشتائی

هوی و حرص و مستی، خواجه تاشند
سیه کارند، در هر جا که باشند

دچار زحمتی تا صید آزی
اگر زین دام رستی، بی‌نیازی

مباش اینگونه بی‌پروا و بدخواه
بسا گردد شکار گرگ، روباه

چه گردی هرزه در هر رهگذاری
دهی هر دم گلوئی را فشاری

بگفت ار تیره‌دل یا هرزه گردیم
درین ره هر چه فرمودند، کردیم

ز روز خردیم، خصلت چنین بود
دلی روئین بزیر پوستین بود

گرم سر پنجه و دندان بود سخت
مرا این مایه بود از کیسهٔ بخت

در آن دفتر که نقش ما نوشتند
یکی زشت و یکی زیبا نوشتند

چو من روباه و صیدم ماکیانست
گذشتن از چنین سودی زیانست

بسی مرغ و خروس از قریه بردم
بگردنها بسی دندان فشردم

حدیث اتحاد مرغ و روباه
بود چون اتفاق آتش و کاه

چه غم گر نیتم بد یا که نیکوست
همینم اقتضای خلقت و خوست

تو خود دادی بساط خویش بر باد
تو افتادی که کار از دست افتاد

تو مرغ خانگی، روباه طرار
تو خواب آلود و دزد چرخ بیدار

اسیر روبه نفس آن چنانیم
که گوئی پر شکسته ماکیانیم

بهای زندگی زین بیشتر بود
اگر یک دیدهٔ صاحب نظر بود

منه بردست دیو از سادگی دست
کدامین دست را بگرفت و نشکست

مکن بی فکرتی تدبیر کاری
که خواهد هر قماشی پود و تاری

بوقت شخم، گاوت در گرو بود
چو باز آوردیش، وقت درو بود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رنج نخست
گوهر بعدی:روح آزاد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.