۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۶

ای آفتاب روی ترا ماه مشتری
جانش مباد، هرکه کند از تو دل بری

ای جام اگر ز باده نداری تو چاشنی
من بر کفت نگیرم، اگر کاسه زری

این راه عشق شیوه انسست و هیبتست
مأمور عشق گردی، اگر خود غضنفری

ای پادشاه عالم جان، دل نگاه دار
دل کشور تو گشت و تو سلطان کشوری

راهیست بی نهایت و شیران در آن کمین
از سر سخن مگو، مگر این ره بسر بری

اندر پناه عشق تو ایمن شدست دل
ای عشق، چاره ساز، که سد سکندری

عاجز شد از ثنای تو قاسم بصد زبان
کز هرچه برتر آمد ازان نیز برتری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.