۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۰

گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی
یک جرعه تصدق طلب از ساقی جامی

در بیشه شیران همه شیران سرافراز
زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی

جان بنده شاهیست، که آن شاه دل افروز
خورشید جهان را نپسندد بغلامی

محبوب خدا، شیر دغا، احمد صادق
هم روی تو فرخنده و هم نام تو نامی

نتوان بزبان وصف تو گفتن بتمامی
ای جان جهان، صدر امینی و امامی

یک بار نقاب از طرف چهره برانداز
تا عاشق روی تو شود عارف و عامی

قاسم ز غمت بیدل و بیچاره و مستست
نتوان صفت لطف تو گفتن به تمامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.