۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

گل ویرانه عاشق به روی آب می خندد
به سعی تیشه بیجوهر سیلاب می خندد

بهار آرزو را عندلیب از گرد پرواز است
گل امید از باغ دل بیتاب می خندد

صبوحی می زند برگ گل از شبنم چه می داند
که صبح بی ثبات از مشرق سیماب می خندد

به مسجد چون روم بی او نمی دانم چه می گویم
نمازم می رود از خاطر و محراب می خندد

سحاب وی شود هر برگ شبنم دیده گلشن
به بیداری بگرید چون کسی در خواب می خندد

چه رنگین باده ای دارد دلم از یاد او شبها
گل پیمانه اش بر گلشن مهتاب می خندد

به بحری کز سبکروحی کند کشتی اسیر آنجا
لب هر موجه ای بر لنگر گرداب می خندد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.