۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶

گر سیر نشد تو را دل از ما
یک لحظه مباش غافل از ما

در آتش دل بسر همی گرد
مانندهٔ مرغ بسمل از ما

تر می‌گردان به خون دیده
هر روز هزار منزل از ما

چون ابر بهاری می‌گری زار
تا خاک ز خون کنی گل از ما

آخر به چه میل همچو خامان
که گاه بگیردت دل از ما

یا در غم ما تمام پیوند
یا رشتهٔ عشق بگسل از ما

مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما

کز هر رنجی گشاده گردد
صد گنج طلسم مشکل از ما

عطار در این مقام چون است
دیوانهٔ عشق و عاقل از ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.