هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که از درد و رنج عشق الهی سخن می‌گوید. شاعر از حالات روحی و عرفانی خود می‌گوید که چگونه از دنیا و اسلام ظاهری بیزار شده و به عشق حقیقی روی آورده است. او از مستی و بی‌خودی ناشی از این عشق سخن می‌گوید و اینکه چگونه عقل و آرامش از او رفته است. در نهایت، شاعر از فریاد جهانیان برای رهایی از این درد عشق الهی سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم خاص عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷

بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما

چون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد
در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما

پس گفت تا کی زین هوس ماییم و درد یک نفس
دایم یکی گوییم وبس تا شد دو عالم رام ما

بس کم زنی استاد شد بی خانه و بنیاد شد
از نام و ننگ آزاد شد نیک است این بدنام را

پس شد چو مردان مرد او وز هر دو عالم فرد او
وز درد درد درد او شد مست هفت اندام ما

دل گشت چون دلداده‌ای، جان شد ز کار افتاده‌ای
تا ریخت پر هر باده‌ای از جام دل در جام ما

جان را چون آن می نوش شد از بی‌خودی بیهوش شد
عقل از جهان خاموش شد و از دل برفت آرام ما

عطار در دیر مغان خون می‌کشید اندر نهان
فریاد برخاست از جهان کای رند درد آشام ما
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.