هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق به معشوق و رنج‌های ناشی از این عشق سخن می‌گوید. او از آتش درونش، آرزوی دیدار معشوق، و از بین رفتن نفس و جان در این راه صحبت می‌کند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند ایثار، عرفان، و گذر از دنیای مادی به سوی معنویت اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ایثار و گذر از دنیای مادی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۹

در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا

هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا

بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا

چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا

نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره‌ای نه روی ماند و نه ریا

نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا

زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا

روز روز ماست می در جام ریز
می می‌جان جام جام‌اولیا

آسیا پرخون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا

خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.