۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۶

حدیث لعل تو را گر چه مختصر دانم
غنیمت است که از هیچ بیشتر دانم

به خواب راحتم آسودگی شود بالین
وطن گداخته ام لذت سفر دانم

به زخم کاری دوری تپیدنم اولی
که درد و داغ تو را کم ز بال و پر دانم

حرام طاقت من باد خواری دو جهان
اگر ز یار کسی را عزیزتر دانم

تپیدن دلم از خوی او خبر دارد
جواب نامه ز پرواز نامه بر دانم

گلی است عشق که بدنام رنگ و بو نشود
غم تو پرده نشین است اینقدر دانم

اسیر در چمن عشقم این بهار بس است
که پاره های دل خویش را ثمر دانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.