۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷ - و له ایضا

مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی
از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی

تا من خیال رویت دیدم به خواب مستی
از حسرت خیالت راضی شدم به خوابی

گر سر ز پای اسبت از دست غم بتابم
در گردنم درافکن از زلف خود طنابی

از خال همچو دانه کام دلم برآور
کز آب دیدگانم می گردد آسیابی

گر از درم برانی چون بندگان به خواری
نگریزم از در تو هرگز به هیچ بابی

از لعل شکرینت، هر خنده ای و مصری
وز زلف عنبرینت، هر حلقه ای و تابی

روزی به خنده گفتی: کام دلت برآرم
درویش مستحقم گر می کنی ثوابی

یک بوسه از لبانت بهر زکات خوبی
صد ره سئوال کردم، یک ره بده جوابی

حیدر بسان مستان در بزم می پرستان
از خون خورد شرابی، وز دل کند کبابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - مرثیه ی سلطان ابوسعید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.