۲۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸ - و له ایضا

مرا در موردستان گلستانی است
که گل چون روی او در گلستان نیست

دلم بربود و جانم زنده گردد
اگر آید برم، کآرام جانی است

رخش باشد چو خورشید آشکارا
ولی از چشم نامحرم نهانی است

اگر طوطی سخن گوید ز شکر
بر گفتار او شیرین زبانی است

چو روی مه وشت گلزار خوبی است
چو قد دلکشت سرو روانی است

بیا آخر زمانی در بر من
که ترک جان کنم کآخر زمانی است

برو حیدر به کوی عشقبازان
به ترک جان بگو چون دلستانی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷ - و له ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.