هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج دلِ عاشق است که در غم معشوق می‌سوزد و از عشق او پریشان‌حال است. دل به عشق لب‌های شیرین و زلفِ کافرِ معشوق، جان می‌دهد و دین و ایمان را فدا می‌کند. شاعر از بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و می‌پرسد با این دلِ بی‌قرار چه کند. او خود را مانند فرهاد، فداکار و دلباخته‌ای توصیف می‌کند که در آرزوی دیدار معشوق می‌سوزد و دیگر به هیچ چیز جز او توجه ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۱ - وصف دل

بت سمن بر سیمین عذار سنگین دل
چگونه صبر کند در غم تو چندین دل

ز عشق حقه ی لعل تو می دهد جان، جان
به کفر طره ی زلف تو می دهد دین، دل

دل تو بر من بی دین و دل نمی بخشد
بگو که تا چه کنم در زمانه با این دل؟

به خون خویش چو فرهاد می کند بازی
ز عشق آن لب شکرفشان شیرین، دل

در آرزوی خیال تو ساخت چندین جان
در انتظار جمال تو سوخت مسکین دل

از آن زمان که نظر کرد و عارض تو بدید
نمی کند نظری سوی ماه و پروین، دل

ز عشق روی تو چون حیدر پریشان حال
به خون خویش کند روی خویش رنگین دل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰ - و له ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.