۲۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲ - و له ایضا

طریق شب روی- ای دل!- ز دست نگذاری
اگر شبی سر زلف بتی به دست آری

شدی که لشکر دولت کنی مسخر خویش
ولی چه سود که بختت نمی دهد یاری

گهی چو طره به روی مهی پریشانی
گهی به سلسله ی دلبری گرفتاری

گهی بسان صراحی ز دیده خون ریزی
گهی به یاد لبی چون پیاله خونخواری

چو دف ز بس که قفا می خوری ز چنگ غمش
چو چنگ و نی بودت پیشه ناله و زاری

کنار جوی دلا! زین میان چو زنده دلان
که تا مراد دل خویش در کنار آری

به پای مرکب معشوق خویش چون حیدر
بباز سر به وفا گر سر وفا داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - وصف دل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.