هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و دوری معشوق مینالد و از زیباییهای او سخن میگوید. او از رقیب و حسادتهایش شکایت کرده و آرزو میکند که معشوق دمی در کنارش بنشیند تا غم از میان برود. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند زلف سیاه، نور روی معشوق، گل رخسار و ... احساسات خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات بهکار رفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.
شمارهٔ ۴۹ - و له ایضا
به حسرت از قفس سینه مرغ جان برود
چو از برابرم آن یار دلستان برود
به یکدم از سپر نه سپهر درگذرد
دمی که ناوک آه من از کمان برود
بیا بیا و دمی در کنار من بنشین
که اگر دمی بنشینی غم از میان برود
شود چو زلف سیاه تو دیده ها تاریک
چو نور روی تو از چشم عاشقان برود
به باغ اگر گل رخسار خویش عرضه دهی
ز رشک، رنگ ز رخسار ارغوان برود
هر آن کسی که بهشت رخ تو می طلبد
به جستجوی تو خواهد که از جهان برود
به مصر کوی تو گشتم مقیم و گفت رقیب
عجب بود ز مگس کز شکرستان برود
به مصلحت نفسی پیش عاشقان بنشین
که گر کناره کنی خون درین میان برود
رقیب گفت که حیدر برو ز پیش رخش
چگونه بلبل بیدل ز گلستان برود؟
چو از برابرم آن یار دلستان برود
به یکدم از سپر نه سپهر درگذرد
دمی که ناوک آه من از کمان برود
بیا بیا و دمی در کنار من بنشین
که اگر دمی بنشینی غم از میان برود
شود چو زلف سیاه تو دیده ها تاریک
چو نور روی تو از چشم عاشقان برود
به باغ اگر گل رخسار خویش عرضه دهی
ز رشک، رنگ ز رخسار ارغوان برود
هر آن کسی که بهشت رخ تو می طلبد
به جستجوی تو خواهد که از جهان برود
به مصر کوی تو گشتم مقیم و گفت رقیب
عجب بود ز مگس کز شکرستان برود
به مصلحت نفسی پیش عاشقان بنشین
که گر کناره کنی خون درین میان برود
رقیب گفت که حیدر برو ز پیش رخش
چگونه بلبل بیدل ز گلستان برود؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸ - و له ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰ - بهاریات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.