هوش مصنوعی: این متن به مفاهیم عرفانی و فلسفی مانند وحدت وجود، فنا در ذات الهی، و گذر از وجود ظاهری به سوی عدم و حقیقت می‌پردازد. شاعر از خواننده می‌خواهد تا از تعلقات دنیوی و وجود ظاهری خود بگذرد و به حقیقت عدم و وحدت با ذات الهی برسد. او تأکید می‌کند که تا زمانی که انسان به وجود خود وابسته است، در دام هزاران تعلقات گرفتار است و تنها با فنا در ذات الهی می‌تواند به حقیقت برسد.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. مفاهیمی مانند وحدت وجود، فنا در ذات الهی، و گذر از وجود ظاهری به سوی عدم، برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است پیچیده و ناملموس باشد. بنابراین، این متن برای افراد بالای 18 سال که توانایی درک و تحلیل مفاهیم پیچیده‌تر را دارند، مناسب است.

غزل شمارهٔ ۷۷

تا در تو خیال خاص و عام است
از عشق نفس زدن حرام است

تا هیچ و همه یکی نگردد
دعوی یگانگیت عام است

تا پاک نگردی از وجودت
هر پختگیی که هست خام است

چون اصل همه به قطع هیچ است
این از همه، هیچ ناتمام است

تو اصل طلب ز فرع بگذر
کاین یک گذرنده وآن مدام است

چون او همه را ندید می‌گفت
اکنون جز ازین همه کدام است

هر مرد که مرد هیچ آمد
او را همه چیز یک مقام است

تا تو به وجود مانده‌ای باز
در گردن تو هزار دام است

کانجا که وجود دم به دم نیست
اصلت عدم علی‌الدوام است

شرمت نامد از آن وجودی
کان را به نفس نفس قیام است

بگذر ز وجود و با عدم ساز
زیرا که عدم، عدم به نام است

می‌دان به یقین که با عدم خاست
هرجا که وجود را نظام است

آری چو عدم وجود بخش است
موجوداتش به جان غلام است

چون فقر عدم برای خاص است
کفر است کزو نصیب عام است

گر تو سر هیچ هیچ داری
در هر گامت هزار کام است

وامانده به ذره‌ای تو کم باز
هرگز نه تو را جم و نه جام است

عطار ز هیچ هیچ دل یافت
آن دل که برون دال و لام است
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.