هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و مستی معنوی سخن می‌گوید. او از دل‌باختگی به معشوقی الهی و از دست دادن عقل در راه عشق صحبت می‌کند. شاعر از درد و رنج عشق و از وحدت وجود و یگانگی عالم سخن می‌گوید. او همچنین از آینه‌ای که جمال بی‌نشانی را نشان می‌دهد و از عشق جاودانه به خود (خدا) یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند وحدت وجود و عشق الهی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۹۳

بت ترسای من مست شبانه است
چه شور است این کزان بت در زمانه است

سر زلفش نگر کاندر دو عالم
ز هر موییش جویی خون روانه است

دل من صاف دین در راه او باخت
که این دل مست دردی مغانه است

چو عقلم مات شد بر نطع عشقش
چه بازم چون نه بازی و نه خانه است

دل بیمار را در عشق آن بت
شفا از نعره‌های عاشقانه است

درآمد دوش و گفت ای غرهٔ خود
دلت غمگین و نفست شادمانه است

به بوی دانه مرغت مانده در دام
چه مرغی آنکه عرشش آشیانه است

بدو گفتند چون در دام ماندی
بخور دانه که غم خوردن فسانه است

به زاری مرغ گفتا ای عزیزان
به دام اندر که را پروای دانه است

کز آنگاهی که خورد آن دانه آدم
به دام افتاده سر بر آستانه است

عزیزا کار تو بس مشکل افتاد
چه گویم چون زبانم پر زبانه است

ببین کایینهٔ کونین عالم
جمال بی نشانی را نشانه است

نگاهی می‌کند در آینه یار
که او خود عاشق خود جاودانه است

به خود می‌بازد از خود عشق با خود
خیال آب و گل در ره بهانه است

اگر احول نباشی زود ببینی
که کلی هر دو عالم یک یگانه است

تو هرجایی از آن می بازمانی
که راهی دور و بحری بی‌کرانه است

بر آن ایوان کز اینجا رفت این حرف
دو عالم همچو نقش آسمان است

دل عطار از روز ازل باز
ز صاف عشق مخمور شبانه است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.