۱۸۸ بار خوانده شده

بخش ۶۷ - حکایت آن شکم پرست پرخور که از قرآن کلوا و اشربوا را آموخته بود

آن یکی پرسید از پرخواره ای
حرفتی داری و یا بیکاره ای

گفت من دارم همایون پیشه ای
نیست جز آن پیشه ام اندیشه ای

مقریم قرآن خوانی شغل من
هم به خلوتگاه هم در انجمن

نیست غیر از مصحف حق یار من
حفظ کن در روز و شب هنجار من

گفت از قرآن چه می دانی بگو
گفت هان بشنو کلوا واشربوا

گفت دیگر گفت دیگر نیست یاد
نیست در قرآن بجز آن سیمناد

من ز قرآن غیر این نادیده ام
بلکه از استاد هم نشنیده ام

آری آری ذوق و لمس و چشم و گوش
نطق و تخییل و تصور حفظ و هوش

جمله اینها پیشکاران دلند
بزم دل را هم وثاق محفلند

آنچه دل فرماید آن بیند بصر
وانچه گفت آن بشنود گوش ای پسر

آنچه بسپارد به دل آن را نگاه
دارد و دور افکند از خود سواه

جمله اینها چاکرانند و خدم
خدمت سلطان دل را ملتزم

آنچه آن غیر از هوای دل بود
گوش و هوش تو از آن زایل بود

هان ببین آن فلسفی را ای سلیم
کز تحکم نام خود کرده حکیم

غیریؤتی الحکمة آن مرد غبی
می نداند آیه ای را از نبی

وز نبی هم غیر حکمت ضاله ای
نیست چیز دیگران را واله ای

آن مباحی مذهب و صوفی لقب
آن مرقع پوش دزد والحرب

گرچه تا طاسین مصحف را خوید
غیر مافی الارض من حرم ندید

روز و شب در طاعت امر کلوا
چون گلو شد تا گلویش واشربوا

آن فقیه شهر بین مست غرور
کو زند کوس و دهار اندر دهور

از کتاب حق که گنج اعظم است
رطب و یابس جمله در آن مدغم است

علم ما کان و علم مایکون
اندر آن اندر ظهور و در کمون

مخزن اسرار ربانیست آن
مطلع انوار سبحانیست آن

نسخه بر لیغ ملک سرمد است
نامه ی ناموس شرع احمد است

گوییا نشنیده غیر از فانکحوا
طلقوا و فاغسلوا و امسحوا

ما ان امروز عنا قد هلک
ثلث ثلثان کرد باید ماترک

ارکعوا را خوانده تا آتوالزکوة
غافل از آیات توحید و صفات

فقه اعضا و جوارح را درست
کرده ای در فقه نفس روح سست

هر گروهی مسلکی بگزیده اند
آیه ی چندش موافق دیده اند

بهر اصلاح هوای نفس خویش
پیش عامه آیه ای آورده پیش

گر نه اینها مکر نفس است و هوا
جمله قرآن هست فرمان خدا

آخر آیات اگر هم از خداست
حکمهای محکم ما و شماست

گر نداری صد مرض گو پس چرا
مؤمن بعضی و کافر بعض را

عقده ای دارم چه شد دانشوری
تا گشاید بر من حیران دری

تا بگوید فاش با طبل و علم
ما اری یا لیت اهلافی الامم

عالم و عامی بهر ملت که هست
در میانشان نیست صد ایزد پرست

نیست در عالم یکی مرد خدا
جمله شان مفتون طبعند و هوا

یا بگوید نکته ای این ماجرا
کو گزند این را دوا آن را چرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۶ - جواب دادن زن مرد را
گوهر بعدی:بخش ۶۸ - در بیان مذمت و نکوهش فلاسفه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.