هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و فراق است. شاعر از دوری معشوق و نبود آرامش در زندگی خود می‌گوید. او تشنه وصال معشوق است اما می‌داند که این آرزو دست‌نیافتنی است. شاعر خود را مانند پروانه‌ای می‌بیند که دور شمع (معشوق) می‌چرخد اما نمی‌تواند به او نزدیک شود. او از درد فراق می‌نالد و می‌گوید که حتی اگر به معشوق برسد، باز هم آرامش نخواهد یافت.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۴

طمع وصل تو مجالم نیست
حصه زین قصه جز خیالم نیست

در فراق تو تشنه می‌میرم
کز لبت قطره‌ای زلالم نیست

تو چو شمعی و من چو پروانه
با تو بودن به‌هم مجالم نیست

دور می‌باشم از جمال تو زانک
طاقت آن چنان جمالم نیست

می‌زیم با فراق و می‌گویم
که تمنای آن وصالم نیست

گرچه وصل تو هست کار محال
کار بیرون ازین محالم نیست

اگرم وصل تو نخواهد بود
سر هیچی به هیچ حالم نیست

بی خودم کن که خود به خود تو بسی
زانکه من تا خودم کمالم نیست

گر بسوزیم بند بند چو شمع
دمی از سوختن ملالم نیست

من به بال و پر تو می‌پرم
که دمی بر تو پر و بالم نیست

ور مرا بی تو پر و بالی هست
آن پر و بال جز وبالم نیست

تا جگر گوشهٔ خودت خواندم
گر جگر می‌خورم حلالم نیست

شرح درد تو چون دهد عطار
زانکه یارای این مقالم نیست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.