هوش مصنوعی:
متن بالا یک شعر فارسی است که در آن شاکی از ظلم و ستم فردی به نام «فلان» شکایت میکند و از قاضی میخواهد تا عدالت را اجرا کند. قاضی نیز با استناد به احکام الهی، قصاص یا دیه را تنها راه حل میداند. در ادامه، مفاهیم عمیقتری مانند حیات، ممات، و مراحل تکامل انسان از جماد تا حیات انسانی مطرح میشود. این شعر ترکیبی از شکایت، عدالت خواهی، و مفاهیم فلسفی و عرفانی است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم پیچیدهای مانند عدالت، قصاص، حیات و ممات، و تکامل انسانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی عبارات ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد.
بخش ۱۹۵ - حکایت آن شخص که خصم گوش او را به دندان مجروح کرده بود
آن فلان بی رحم با دندان گزید
گوشهایم را کنون خون زان چکید
گوش من بگرفت با دندان زکین
پاره کرد از زخم دندان آن لعین
قاضیا هستی تو چون میزان حق
نشر کن در حق من دیوان حق
قاضیا مقراض جنگی و جدال
قاطع هر فتنه ای و قیل و قال
از قضایت متنفی کن جوش من
تا به محشر حلقه کن در گوش من
غافلند این ظالمان از روز داد
ورنه کی کردند این ظلم و فساد
پرده ی غفلت فرو هشته به دل
روی مرآت دل اندوه به گل
گفت قاضی قنبر و کافور را
سوی من آرید آن مغرور را
تا به ضرب دره پشتش بشکنم
هم به حبسش در سیه چال افکنم
یا دیت از او ستانم یا قصاص
نیست او را رای غیر این مناص
حکم حق است و مناص از آن بدان
الحیوة فی القصاص از بر بخوان
ظاهرش یعنی حیوه این و آن
قاتلان را هست چون پروای جان
پنجه نالایند بر خون کسی
وارهد از تیغ و خنجرشان بسی
معنی دیگر حیوة قاتل است
نی حیوتی اندرین آب و گل است
بل حیوة جاودان در ملک خاص
زانکه یابد زندگانی از قصاص
مرده بود او از ستیز و ترکتاز
از قصاص او زندگانی یافت باز
حکم حق را دان مسیح مردگان
بخشد ایشان را حیوة جاودان
آب حیوان است اندر بندگی
هر که زان نوشید یابد زندگی
زندگی خالی از بیم ممات
تا ابد او را بود نعم الحیات
از عدم آدم جمادی مرده شد
نی نشاطی یافت نی افسرده شد
از عنایت یک نظر بر وی فتاد
پس نبات نیم حس از وی بزاد
پس بنامی گوشه ی چشمی گشود
زان نظر حیوان ز نامی رخ نمود
یکنظر دیگر به حیوان باز کرد
بیضه بشکست و بشر پرواز کرد
گشت پیدا آدمی نیم جان
نیم جانی داشت آن هم ابرمان
او نه میت بود نه حی درست
زندگانی دارد اما سست و مست
نی حیات و نی ممات او را تمام
بلکه امر بین امرین ای همام
آدمی نی زنده و نی مرده است
در میان این دو پا افشرده است
جمله اوصافش چنین است از نخست
شرح آن خواهی ز من بشنو درست
علم او و اختیار قدرتش
هم حیاة و هم کمال و حشمتش
گوشهایم را کنون خون زان چکید
گوش من بگرفت با دندان زکین
پاره کرد از زخم دندان آن لعین
قاضیا هستی تو چون میزان حق
نشر کن در حق من دیوان حق
قاضیا مقراض جنگی و جدال
قاطع هر فتنه ای و قیل و قال
از قضایت متنفی کن جوش من
تا به محشر حلقه کن در گوش من
غافلند این ظالمان از روز داد
ورنه کی کردند این ظلم و فساد
پرده ی غفلت فرو هشته به دل
روی مرآت دل اندوه به گل
گفت قاضی قنبر و کافور را
سوی من آرید آن مغرور را
تا به ضرب دره پشتش بشکنم
هم به حبسش در سیه چال افکنم
یا دیت از او ستانم یا قصاص
نیست او را رای غیر این مناص
حکم حق است و مناص از آن بدان
الحیوة فی القصاص از بر بخوان
ظاهرش یعنی حیوه این و آن
قاتلان را هست چون پروای جان
پنجه نالایند بر خون کسی
وارهد از تیغ و خنجرشان بسی
معنی دیگر حیوة قاتل است
نی حیوتی اندرین آب و گل است
بل حیوة جاودان در ملک خاص
زانکه یابد زندگانی از قصاص
مرده بود او از ستیز و ترکتاز
از قصاص او زندگانی یافت باز
حکم حق را دان مسیح مردگان
بخشد ایشان را حیوة جاودان
آب حیوان است اندر بندگی
هر که زان نوشید یابد زندگی
زندگی خالی از بیم ممات
تا ابد او را بود نعم الحیات
از عدم آدم جمادی مرده شد
نی نشاطی یافت نی افسرده شد
از عنایت یک نظر بر وی فتاد
پس نبات نیم حس از وی بزاد
پس بنامی گوشه ی چشمی گشود
زان نظر حیوان ز نامی رخ نمود
یکنظر دیگر به حیوان باز کرد
بیضه بشکست و بشر پرواز کرد
گشت پیدا آدمی نیم جان
نیم جانی داشت آن هم ابرمان
او نه میت بود نه حی درست
زندگانی دارد اما سست و مست
نی حیات و نی ممات او را تمام
بلکه امر بین امرین ای همام
آدمی نی زنده و نی مرده است
در میان این دو پا افشرده است
جمله اوصافش چنین است از نخست
شرح آن خواهی ز من بشنو درست
علم او و اختیار قدرتش
هم حیاة و هم کمال و حشمتش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۹۴ - خدای تعالی فرموده ما غرک بربک الکریم
گوهر بعدی:بخش ۱۹۶ - حدیث لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.