۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

تا میکده باز و می به جام است
کار من خسته دل به کام است

تا مغبچگان مقیم دیرند
در دیر مغان مرا مقام است

دل از کف من ربوده ماهی
کش مهر فلک کمین غلام است

در دام کسی فتاده ام من
کش مرغ حرم اسیر دام است

آن آیه که منع عشق دارد
ای واعظ هرزه گو کدام است

وان می که به دوست ره نماید
آیا به کدام نص حرام است

دامی که به راه عشق باشد
دیدیم که دام ننگ و نام است

از خانه ما که باد آباد
تا منزل دوست یک دوگام است

گفتند بسی فسانه ی عشق
این قصه هنوز ناتمام است

گفتم که دگر دلم مسوزان
گفتا که بسوزمش که خام است

در میکده زان شده صفایی
کاین مدرسه منزل عوام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.