۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

ای دل اگر این یار دمی یار تو باشد
شاهنشهی هردو جهان عار تو باشد

یکدل نشنیدیم که مفتون تو نبود
یک سینه ندیدیم که بی خار تو باشد

روزی بشمارد گرت از خیل غلامان
صد یوسف آزاد خریدار تو باشد

من خاک ره آنکه ره کوی تو پوید
من کشته آن دل که گرفتار تو باشد

هرگز به کسی رشک نبردم بجز آنکس
کو را نظری گاه به رخسار تو باشد

عزم سفر کوی بتان کرده ای ای دل
رو رو که خدا یار و نگهدار تو باشد

گم شد ز بر من دل و آن است گمانم
کاندر شکن طرّه طرار تو باشد

درمان چه کنی درد صفایی بگذارش
تا زنده بود خسته و بیمار تو باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.