۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰

همچو بلبل گر من بی دل زبانی داشتم
روز وصل از شام هجران داستانی داشتم

در به روی من چنین محکم مبند ای باغبان
پیش از این من هم به اینجا آشیانی داشتم

از پس عمری مرا خواندی و آن هم با رقیب
بلکه جانا با تو من راز نهانی داشتم

چیست این رسوایی آخر ای جوان من هم چو تو
در جوانی مدتی عشق جوانی داشتم

گاهی ای بلبل شنیدی یار اگر فریاد من
چون تو من هم روز و شب آه و فغانی داشتم

سوخت ای پروانه یارت، بال و پر داری چه غم
کاش من هم چون تو یار مهربانی داشتم

ای مؤذّن این شتابت از چه بود آخر نه وصل
نیست بیش از یک شب و من داستانی داشتم

در به روی من چنین می بندی ای جان کاشکی
غیر درگاه تو من هم آستانی داشتم

ای «صفایی» من تورا زاهد گمان کردم مرا
کن بحل چون در حق تو بدگمانی داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.