۱۶۷ بار خوانده شده

فصل اول - قوای چهارگانه و تبعیت سایر قوا از آنها

در سبب انحراف اخلاق از جاده پسندیده و حصول اخلاق ذمیمه و بیان قوای نفس انسانی و در آن چند فصل است:
فصل اول - قوای چهارگانه و تبعیت سایر قوا از آنها.
بدان که همچنان که گذشت تن، مملکتی است که خداوند عالم آن را به اقطاع روح مجرد مقرر فرموده، و از برای روح در این مملکت، از اعضاء و جوارح و حواس و قوای ظاهریه و باطنیه، لشکر و خدم بسیار قرار داده، که بعد از این شمه ای از آنها مذکور خواهد شد، و «ما یعلم جنود ربک إلا هو» و هر یک را خدمتی معین و شغلی مقرر تعیین داده، و از میان ایشان قوای اربع که «عقل»، «شهوت»، «غضب» و «وهم» باشد، حکم کارفرمایان و سران لشکر و عمال مملکت را دارند، و سایر قوا، زیردستان و فرمان برانند و شأن «عقل»، ادراک حقایق امور، و تمیز میان خیرات و شرور، و امر به افعال جمیله و نهی از صفات ذمیمه است و فایده ایجاد «قوه شهویه» بقای بدن است، که آلت تحصیل کمال نفس است، زیرا که زیست بدن چند روزی در این دنیا، موقوف است به تناول غذا، شراب، تناکح و تناسل و احتیاج آنها به قوه شهویه روشن و ظاهر است و ثمره «قوه وهمیه» فهمیدن امور جزئیه است، و دانستن دقایق اموری که به وسیله آنها به مقاصد صحیحه می رسند و شغل «قوه غضبیه» آن است که دفع مضرتهای خارجیه را از بدن نموده، و نیز اگر قوه شهویه یا وهمیه اراده سرکشی و خودسری کرده، و قدم از جاده اطاعت عقل بیرون نهند، ایشان را مقهور نموده، و به راه راست آورد، و در تحت اقتدار و تسلط عقل باز دارد.
و بدان که هیچ یک از قوای ظاهریه و باطنیه را به غیر از این چهار قهرمان، در هیچ وقتی خیال فرمانروایی و اندیشه سروری نیست، بلکه هر یک محکوم حکم حاکم خطه بدن‌اند.
اما این چهار سرهنگ: یکی از آنها که عقل است، وزیر پادشاه است که روح باشد، و هماره در تدبیر آن است که روح از مقتضای صوا بدید او تجاوز ننموده، و انقیاد او امر و نواهی آن را نماید، تا به حسن کفایت و تدبیر آن، امر مملکت را منسق و مضبوط کند و پادشاه را تهیه اسباب سفر عالم قرب، سهل و آسان باشد.
و دوم که شهوت است، مانند عامل خراج است، و طماع، دورغ زن، فضول و تخلیط گر است، و هر چه وزیر که عقل است گوید، شهوت، هوای مخالف آن کند، و همیشه طالب آن است که راه روح را زده و او را محکوم حکم خود نماید و مانند بهایم و چهارپایان غرق لجه شهوات نموده، و به هر چه او را امر نماید از مشتهیات «اکل»، «شرب»، «جماع»، «مرکب»، «لباس»، «مسکن» و امثال آن، روح بدون آنکه در ارتکاب آن با وزیر مشورت نموده و صواب و فساد آن را فهمیده باشد، متابعت نماید.
و سوم که غضب است، به شحنگی آن شهر منصوب است، و تند و تیز و بی باک و شریر است، همه کشتن و بستن و زدن و شکستن و ظلم و ایذاء و عداوت و بغض را طالب است و در صدد آن است که پادشاه را که روح است فریب دهد، تا به آنچه او اشاره نماید، عمل کند، و فرمان عقل را اطاعت ننماید، و او را چون سباع درنده، همه شغل، دریدن و ایذاء بوده باشد.
و چهارم که وهم است، شغل آن مکر، خدعه، تلبیس، خیانت و فتنه است، و می خواهد که سلطان مملکت بدن، مطیع و منقاد او شود تا به هر چه فرمان دهد از فریفتن و شیطنت و افساد و مکر، اطاعت نموده تجاوز نکند.
و به سبب اختلاف هواهای این قوای اربع، و تفاوت آرای این چهار سرهنگ است که پیوسته مملکت بدن میدان محاربه آنها و معرکه تنازع ایشان است گاهی در آنجا آثار فرشتگان و اعمال قدسیان ظاهر می شود، و زمانی که افعال بهایم و چهارپایان از آن هویدا می گردد، و ساعتی مشغول سباع و درندگان است، و لحظه ای مظهر آثار شیطان می شود و همیشه چنین است تا اینکه غلبه کلیه از برای یکی از این قوا حاصل شود، و دیگران مقهور حکم او گردند در این هنگام پیوسته آثار آن یک از نفس سر می زند و صاحب آن داخل در عالم آن می شود.
پس اگر سلطنت از برای قهرمان عقل باشد، در مملکت نفس آثار ملائکه ظاهر می گردد، و احوال مملکت انتظام به هم می رساند، و صاحب آن داخل در صنف فرشتگان می شود، و همیشه چنین است و اگر غلبه از برای دیگران باشد، آثار آنها در آنجا پیدا می شود و مملکت خراب و ویران گشته، و امر معاش و معاد اختلال به هم می رساند، و صاحب آن داخل در حزب بهایم یا سباع یا شیاطین می شود، «نعوذ بالله من ذلک».
و مخفی نماند که منشأ نزاع و سبب جدال در مملکت نفس، قوه عاقله است، زیرا که آن، مانع سایر قوا می شود از اینکه آثار خود را به ظهور رسانند، و نمی گذارد که نفس را مطیع و منقاد خود سازند، چون که اعمال و افعال آنها خلاف صوابدید عقل و مخالف متقضای آن است.
اما آن سه قوه دیگر را با یکدیگر نزاعی نیست، از این جهت که هیچ یک به خودی خود منکر فعل دیگری نیستند، و ممانعت از اعمال دیگری نمی نمایند مگر به اشاره عقل تواند شد که بالذات یا به جهت بعضی عوارض خارجیه، بعضی از این قوا را ضعفی، و بعضی را غلبه و قوتی باشد، و لیکن این نه به جهت معاندتی است که فیما بین ایشان باشد، بلکه به این سبب است که در نفوس سایر حیوانات که از قوه عاقله خالی‌اند منازعه نیست، اگر چه مختلف‌اند در قوه ای که در آنها غلبه و تسلط دارد همچنان که غلبه در جند شیاطین از برای قوه واهمه است، و در خیل سباع از برای قوه غضبیه است، و در حزب بهایم از برای شهویه و همچنین در نفوس ملائکه نیز منازعه نیست و مجادله راه ندارد، زیرا که قوه ایشان منحصر است در عاقله، و از آن سه قوه دیگر خالی هستند، پس ممانعت و تدافع در آنها نیست.
و از اینجا روشن می شود که جامع همه عوالم و محل جمیع آثار، انسان است که از میان جمیع مخلوقات، مخصوص شده است به قوای متخالفه و صفات متقابله، و از این جهت است که مظهریت اسماء متقابله الهیه به او اختصاص دارد و مرتبه قابلیت «خلاف ربانیه» به او تعلق گرفته، و عمارت عالم صورت و معنی در خور اوست و خلعت سلطنت اقلیم غیب و شهود برازنده قامت او و طایفه ملائکه اگر چه مخصوص اند به رتبه روحانیت و مبتهج و مسرورند به لذات عقلیه و انوار علمیه، و لیکن در عالم جسمانیت که یکی از عوالم پروردگار است ایشان را تسلطی نیست و اجسام فلکیه اگر چه بنابر قواعد حکماء صاحب نفوس مجرده هستند، اما آنها را از اوصاف متضاده و طبایع مختلفه خبری نیست، منازل هولناک و راههای خطرناکی طی نکرده اند، و سنگلاخهای نزاع و جدال قوا را از پیش برنداشته اند، و بار گران تقلب در اطوار نقص و کمال را بر دوش نکشیده اند، و زهر جانگزای انقلاب صفات و احوال را نچشیده اند، و بر خلاف انسان اند که چون به مرتبه کمال رسد احاطه به جمیع مراتب نموده، و سیر در طورهای مختلفه، کرده و عالم جماد و نبات و حیوان و ملائکه را درنوردیده، و مرتبه مشاهده وحدت برسد.
پس انسان نسخه ای است جامع ملک و ملکوت، و معجونی است مرکب از عالم امر و خلق.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید که «حق سبحانه و تعالی مخصوص گردانید ملائکه را به عقل، و ایشان را بهره ای از شهوت و غضب نداد و مخصوص ساخت حیوانات را به شهوت و غضب، و آنها را از عقل بی نصیب کرد و مشرف گردانید انسان را به همه این ها، پس اگر شهوت و غضب را مطیع و منقاد عقل گرداند افضل از ملائکه خواهد بود، زیرا که خود را به این مرتبه رسانیده و با وجود منازع، و ملائکه را منازع و مزاحمی نیست» و از این معلوم می شود که اگر مطیع شهوت و غضب شود پست تر از حیوانات خواهد بود، زیرا که اطاعت آنها را نموده با وجود معین و یاوری مثل عقل، و سایر حیوانات را معینی نیست.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:فصل دوم - لذات و ألم قوای چهارگانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.