هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن پیرمردی به دلیل عشق و دلبستگی به یار خود، دین و خرقهاش را رها کرده و به مینوشی و عیاشی روی میآورد. او در نهایت اعتراف میکند که این کارها را به خاطر داغی که یارش بر دلش نهاده انجام داده است. شعر با اشاره به عطار و راه عرفانی او به پایان میرسد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مینوشی و عیاشی ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۴
پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد
خرقه آتش زد و در حلقهٔ دین بر سر جمع
خرقهٔ سوخته در حلقهٔ زنار نهاد
در بن دیر مغان در بر مشتی اوباش
سر فرو برد و سر اندر پی این کار نهاد
درد خمار بنوشید و دل از دست بداد
میخوران نعرهزنان روی به بازار نهاد
گفتم ای پیر چه بود این که تو کردی آخر
گفت کین داغ مرا بر دل و جان یار نهاد
من چه کردم چو چنین خواست چنین باید بود
گلم آن است که او در ره من خار نهاد
باز گفتم که اناالحق زدهای سر در باز
گفت آری زدهام روی سوی دار نهاد
دل چو بشناخت که عطار درین راه بسوخت
از پی پیر قدم در پی عطار نهاد
خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد
خرقه آتش زد و در حلقهٔ دین بر سر جمع
خرقهٔ سوخته در حلقهٔ زنار نهاد
در بن دیر مغان در بر مشتی اوباش
سر فرو برد و سر اندر پی این کار نهاد
درد خمار بنوشید و دل از دست بداد
میخوران نعرهزنان روی به بازار نهاد
گفتم ای پیر چه بود این که تو کردی آخر
گفت کین داغ مرا بر دل و جان یار نهاد
من چه کردم چو چنین خواست چنین باید بود
گلم آن است که او در ره من خار نهاد
باز گفتم که اناالحق زدهای سر در باز
گفت آری زدهام روی سوی دار نهاد
دل چو بشناخت که عطار درین راه بسوخت
از پی پیر قدم در پی عطار نهاد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.