۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۵

عشق تو پرده، صد هزار نهاد
پرده در پرده بی شمار نهاد

پس هر پرده عالمی پر درد
گه نهان و گه آشکار نهاد

صد جهان خون و صد جهان آتش
پس هر پرده استوار نهاد

پرده بازی چنان عجایب کرد
که یکی در یکی هزار نهاد

پردهٔ دل به یک زمان بگرفت
پرده بر روی اختیار نهاد

کرد با دل ز جور آنچه مپرس
جرم بر جان بی قرار نهاد

جان مضطر چو خاک راهش گشت
روی بر خاک اضطرار نهاد

شیرمرد همه جهان بودم
عشق بر دست من نگار نهاد

که بداند که دور از رویت
گل روی توام چه خار نهاد

دوش آمد خیال تو سحری
تا مرا در هزار کار نهاد

همچو لاله فکند در خونم
بر دلم داغ انتظار نهاد

سر من همچو شمع باز برید
پس بیاورد و در کنار نهاد

چون همی بازگشت از بر من
درد هجرم به یادگار نهاد

هر زمان عقبه‌ای ز درد فراق
پیش عطار دل فگار نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.