۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶

هرچه دارم در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد

آب حیوان چون به تاریکی در است
جام جم در جنب جان خواهم نهاد

زین همت در ره سودای عشق
بر براق لامکان خواهم نهاد

گر بجنبد کاروان عاشقان
پای پیش کاروان خواهم نهاد

جان چو صبحی بر جهان خواهم فشاند
سر چو شمعی در میان خواهم نهاد

سود ممکن نیست در بازار عشق
پس اساسی بر زیان خواهم نهاد

گر قدم از خویش برخواهم گرفت
از زمین بر آسمان خواهم نهاد

مرغ عرشم سیر گشتم از قفس
روی سوی آشیان خواهم نهاد

تا نیاید سر جانم بر زبان
مهر مطلق بر زبان خواهم نهاد

زهر خواهد شد ز عیش تلخ من
صد شکر گر در دهان خواهم نهاد

آستین پر خون به امید وصال
سر بسی بر آستان خواهم نهاد

دست چون می نرسدم در زلف دوست
سر به زیر پای از آن خواهم نهاد

در زبان گوهرافشان فرید
طرفه گنجی جاودان خواهم نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.