هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه به توصیف عشق و دلدادگی شاعر به معشوق میپردازد. شاعر از زیبایی و جذابیت زلف معشوق سخن میگوید و بیان میکند که چگونه این زیبایی باعث سردرگمی و بیقراری دل و جان او شده است. او از عشق شدید خود به معشوق و رنجهایی که در این راه متحمل شده است، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۰
تا زلف تو همچو مار میپیچد
جان بی دل و بی قرار میپیچد
دل بود بسی در انتظار تو
در هر پیچی هزار میپیچد
زان میپیچم که تاج را چندین
زلف تو کمندوار میپیچد
بس جان که ز پیچ حلقهٔ زلفت
در حلقهٔ بی شمار میپیچد
بس دل که ز زلف تابدار تو
چو زلف تو تابدار میپیچد
بس تن که ز بار عشق یک مویت
بی روی تو زیر دار میپیچد
تو میگذری ز ناز بس فارغ
و او بر سر دار زار میپیچد
هر دل که شکار زلف تو گردد
جان میدهد و چو مار میپیچد
ترکانه و چست هندوی زلفت
بس نادره در شکار میپیچد
هر دل که ز دام زلف تو بجهد
زان چهرهٔ چون نگار میپیچد
چون میپیچد فرید بپذیرش
زیرا که به اضطرار میپیچد
جان بی دل و بی قرار میپیچد
دل بود بسی در انتظار تو
در هر پیچی هزار میپیچد
زان میپیچم که تاج را چندین
زلف تو کمندوار میپیچد
بس جان که ز پیچ حلقهٔ زلفت
در حلقهٔ بی شمار میپیچد
بس دل که ز زلف تابدار تو
چو زلف تو تابدار میپیچد
بس تن که ز بار عشق یک مویت
بی روی تو زیر دار میپیچد
تو میگذری ز ناز بس فارغ
و او بر سر دار زار میپیچد
هر دل که شکار زلف تو گردد
جان میدهد و چو مار میپیچد
ترکانه و چست هندوی زلفت
بس نادره در شکار میپیچد
هر دل که ز دام زلف تو بجهد
زان چهرهٔ چون نگار میپیچد
چون میپیچد فرید بپذیرش
زیرا که به اضطرار میپیچد
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.