هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از قدرت و ثروت اشراف و سرمایه‌داران می‌پردازد و بیان می‌کند که تمام امکانات و منابع در دست آنان است. شاعر از بی‌عدالتی و نبود انصاف در جامعه شکایت دارد و خود را به دلیل مخالفت با این وضعیت، دیوانه می‌خواند. همچنین، او به نقش منفی برخی وکلا و مسئولان اشاره می‌کند و بر اهمیت کار و زحمت تأکید دارد. در پایان، شاعر با وجود انتقاداتش، از بندگی خداوند سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم انتقادی نسبت به ساختارهای قدرت و بی‌عدالتی اجتماعی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از عبارات ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشند که برای سنین پایین قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۵۱

هیچ چیزی نیست کاندر قبضه ی اشراف نیست
گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست

شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک و مال
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه ی اشراف نیست

عاقلان دیوانه ام خوانند و چون مجنون مرا
از جنون خود، به حکم عقل استنکاف نیست

بس که از سرمایه داران، مجلس ما گشته پر
اعتبارش هیچ کم از دکه ی صراف نیست

پوستش با داس برکن با چکش مغزش بکوب
هر توانگر را که با ما قلب قلبش صاف نیست

حرفه و زحمت چو اوصاف وکیل ملت است
بگذر از هرکس که او دارای این اوصاف نیست

فرخی از بندگی لاف خداوندی زند
گر چه می داند که مردان خدا را لاف نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.