۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۳

آن دسته که سرگشته سودای جونند
پا تا به سر از دائره عقل برونند

دانی که بود رهرو آزادی گیتی
آنانکه در این بادیه آغشته بخونند

در محفل ما صحبتی از شاه و گدا نیست
دانی همگی عالی و عالی همه دونند

با پنجه برآرند زبان از دهن شیر
آنانکه ز سر پنجه تو زبونند

جویای وکالت ز موکل نبود کم
این دوره جگر سوختگان بسکه فزونند

از جلوه طاوسی این خلق بترسید
کز راه دورنگی همه چون بوقلمونند

چون زاغ کشاندند سوی خانه خرابی
این خانه خرابان که بما راهنمونند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.