۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶

هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود
کار من سودا زده دیوانه گری بود

پرواز بمرغان چمن خوش که در این دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود

گر این همه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو چرا بهره من بی ثمری بود

روزی که ز عشق تو شدم بیخبر از خویش
دیدم که خبرها همه در بیخبری بود

بی تابش مهر رخت ای ماه دل افروز
یاقوت صفت قسمت ما خون جگری بود

دردا که پرستاری بیمار غم عشق
شبها همه در عهده آه سحری بود

ما را ز در خانه خود خانه خدا راند
گویا ز خدا قسمت ما دربدری بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.