هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه و اجتماعی می‌پردازد. شاعر از بی‌تفاوتی دیگران نسبت به دردهایش شکایت دارد و از عشق نافرجام و ظلم و ستم در جامعه می‌نالد. او از سوختن در آتش عشق و محنت‌های زندگی سخن می‌گوید و از بی‌عدالتی و نابرابری اجتماعی انتقاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند انتقاد از ظلم و نابرابری ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۲۱

دلت به حال دل ما چرا نمی سوزد
بسوزد آن که دلش بهر ما نمی سوزد

ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه
چو شمع آن که ز سر تا به پا نمی سوزد

در این محیط غم افزا گمان مدار که هست
کسی که ز آتش جور و جفا نمی سوزد

ز دود آه ستم دیدگان سوخته دل
به حیرتم که چرا این بنا نمی سوزد

بگو به کارگر و عیب کارفرما بین
هر آن که گفت که فقر از غنا نمی سوزد

غریق بحر فنا ای خدا شدیم و هنوز
برای ما دل این ناخدا نمی سوزد

ز تندباد حوادث ز بس که شد خاموش
چراغ عمر من بینوا نمی سوزد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.