۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

گر برخی جانان من دلداده نبودم
در دادن جان اینهمه آماده نبودم

عیب و هنر خلق نمی شد ز من اظهار
چون آینه گر پاکدل و ساده نبودم

سرسبزی من جز ز تهی دستی من نیست
چون سرو نبودم اگر آزاده نبودم

خم بود اگر پشت من از بار تملق
پیش همه با جبهه بگشاده نبودم

ننهادی اگر تیغ تو منت به سر من
در پای تو چون کشته من افتاده نبودم

کیفیت چشمان تو مستی به من آموخت
آن روز که من در طلب باده نبودم

از جنس فقیرانم و با این غم بسیار
دلشاد از آنم که غنی زاده نبودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.