هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و تنهایی عمیق خود می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود دشمنی اطرافیان، از دوست خود نمی‌ترسد. او از نابودی بنیاد هستی توسط آتش غم سخن می‌گوید و خود را پاکباز در عشق می‌داند. همچنین، شاعر احساس می‌کند که جهان برایش مانند قفس شده و آرزوی پرواز در آسمان‌ها را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۱۵۷

روزگاری شد که سر تا پا دلی غمناک دارم
همچو صبح از دست غم هر شب گریبان چاک دارم

من تن تنها و خلقی دشمن جانند، اما
دوست چون شد دوست با من کی ز دشمن باک دارم

آتش غم داد بر باد فنا بنیاد هستی
اینک از آن شعله در چشم آب و بر سر خاک دارم

پاکبازم در قمار عشق هر چند، ای حریفان
پیش پاکان دامنی با پاک بازی پاک دارم

شش جهت از چار سو شد چون قفس بر طایر دل
این دو روز عمر عزم سیر نه افلاک دارم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.