۲۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۲

بسته زنجیر بودن هست کار شیر و من
خون دل خوردن بود از جوهر شمشیر و من

راستی گر نیستم با شیر از یک سلسله
پس چرا دربند زنجیریم دائم شیر و من

با دل سوراخ شب تا صبح گرم ناله ایم
مانده ایم از بس به زندان جفا زنجیر و من

بر در دیر مغان و خاک ما چون بگذری
با ادب همت طلب کن ای جوان از پیر و من

یکسر مو وا نشد هرگز گره از کار دل
با هزاران جد و جهد ناخن تدبیر و من

مشکل دل فرخی آسان نشد چون قاصریم
در بیان این حقیقت قوه تقریر و من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.