۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۴

بی پرده برآمد مهر زین پرده مینائی
از پرده تو ای مه روی، بیرون ز چه میائی

بر یاد شهید عشق، جامی زن و کامی جو
گر ساده در آغوشی، ور باده به مینائی

ای دل به سر زلفش، دستی زده ای زین روی
هم رشته به بازوئی، هم سلسله در پائی

پیش نظر عاقل، چیزی نبود خوشتر
از مسلک مجنونی، وز شیوه شیدائی

فردای قیامت را، در چشم نمی آرد
دیده است چو من مجنون، هر کس شب تنهائی

با فقر و فنا خو کن، زین عالم دون بگذر
بنگر چه شد اسکندر، با آن همه دارائی

چون فرخی بیدل، کی شد به سخن مشهور
بلبل بنوا خوانی، طوطی بشکر خوائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.